غزل شمارۀ 1070
1. شب ها که داغ فرقت آن ماه می کشم
2. تا روز گریه می کنم و آه می کشم
3. زان مه نمی کنم گله کین محنت و بلا
4. از بخت تیره و دل گمراه می کشم
5. شب های خویش را که ز زلفش سیاه شد
6. از رویش انتظارِ سحرگاه می کشم
7. تا تاج شد به فرق سرم گردِ دامنش
8. دامن زتخت منزلت و جاه می کشم
9. جان می برم به تحفه گدایان دوست را
10. نقدِ حقیر در نظر شاه می کشم
11. از عاشقى نصيب من این شد که روز و شب
12. جورِ رقیب و طعنۀ بدخواه می کشم
13. جامی چو کاه شد تنم از ضعف و من هنوز
14. کوه غمش به قوت این کاه می کشم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده