جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1078

1. من بی صبر و دل کان شکل زیبا هر زمان بینم

2. بلای جان شود هر دیدن و من هم چنان بینم

3. سوار شوخ من در جلوۀ ناز و منِ حیران

4. گه آن پا و رکاب و گاهی آن دست و عنان بينم

5. نهاده بر کمان تیر از پیِ صید و منِ مسکین

6. چو محرومان به حسرت جانب تیر و کمان بینم

7. پس از عمری ریاضت آنچه سالک را شود روشن

8. شد اکنون عمرها کز عارض خوبش عیان بینم

9. من بیدل که با خود حیف دارم همدمش دیدن

10. کجا تاب آورم کش هر زمان با این و آن بینم

11. به کویش آن همه عاشق که دیدم هر کرا جويم

12. به جای او همین فرسوده مشتی استخوان بینم

13. کسان شب ها به فکر عشرت و جامی درین سودا

14. که فردا چون کنم آن آفت جان را چه سان بينم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند
* ز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکند
شعر کامل
سعدی
* دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
* دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد
شعر کامل
حافظ
* دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
* سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
شعر کامل
حافظ