غزل شمارۀ 1120
1. نیست جز رخ به کف پای تو سودن هوسم
2. دارم امید که مبذول بود ملتمسم
3. من که باشم که کنم هم نفسی با چو تویی
4. این قدر بس که به یاد تو برآید نفسم
5. می روم گاه به پا، گاه به سر در ره عشق
6. دل ازین وسوسه فارغ که رَسَم یا نرسم
7. ماندم از قافلۀ کعبه روان باز ولی
8. وقت خوش می کند از دور صدای جرسم
9. جز مرا دولت ره بوسی این قافله نیست
10. هیچ غم نیست که از کعبه روان باز پسم
11. به طفیل سگ کویت شده ام کس، ورنی
12. از کسی دورم از آنجا که منِ هیچ کسم
13. چند پرسی که درین باغچه جامی تو که ای
14. تو گُل و سروی و در پای تو من خار و خسم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده