جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1120

1. نیست جز رخ به کف پای تو سودن هوسم

2. دارم امید که مبذول بود ملتمسم

3. من که باشم که کنم هم نفسی با چو تویی

4. این قدر بس که به یاد تو برآید نفسم

5. می روم گاه به پا، گاه به سر در ره عشق

6. دل ازین وسوسه فارغ که رَسَم یا نرسم

7. ماندم از قافلۀ کعبه روان باز ولی

8. وقت خوش می کند از دور صدای جرسم

9. جز مرا دولت ره بوسی این قافله نیست

10. هیچ غم نیست که از کعبه روان باز پسم

11. به طفیل سگ کویت شده ام کس، ورنی

12. از کسی دورم از آنجا که منِ هیچ کسم

13. چند پرسی که درین باغچه جامی تو که ای

14. تو گُل و سروی و در پای تو من خار و خسم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
* گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* غلام همت آن رند عافیت سوزم
* که در گداصفتی کیمیاگری داند
شعر کامل
حافظ
* سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
* آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
شعر کامل
حافظ