غزل شمارۀ 113
1. صبر از دل و دل از من و من از وطن جدا
2. سهل است اگر نباشم از آن سیمتن جدا
3. سازد ز غصّه همچو قبا جیب خویش چاک
4. گر یک زمان فتد ز تنش پیرهن جدا
5. در بیستون ز نالۀ من گر صدا فتد
6. نالد ز درد کوه جدا كوهكن جدا
7. هر صبحدم ز شوقِ تو پیش گل و سمن
8. مرغ چمن جدا کند افغان و من جدا
9. زارم بکُش مگوی کزین آستان برو
10. مردن بَرِ تو بِه که ز تو زیستن جدا
11. زان حال ها که پیش من آمد جدا ز تو
12. اکنون فسانه ایست به هر انجمن جدا
13. دانی که چیست جامی از این آستانه دور
14. آشفتۀ بلبلی ز حریمِ چمن جدا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده