غزل شمارۀ 1151
1. به بزم عشق بتان را چو نام می گویم
2. تویی مراد چو ماه تمام می گویم
3. ز بس که ذکر تو سر بسته می کنم ز بتان
4. به فهم کس نرسد کز کدام می گویم
5. چو در نماز همی ایستم خیالِ ترا
6. گهی ز راست گه از چپ سلام می گویم
7. زبان زکوثر و تسنیم بسته ام لیکن
8. حکایت لبِ لعلت مدام می گویم
9. به غیر سیب تو هر میوه ام به لب که رسید
10. گر از بهشت رسیده است خام می گویم
11. ثنای قدرشناسان کنج میکده است
12. چو وصف عارف عالی مقام می گویم
13. حدیث جامی و شیرین شدن برو میِ تلخ
14. کرامتی است که از پیرِ جام می گویم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده