غزل شمارۀ 1159
1. ای تنت سیم و بر و ساعد و بازو همه سيم
2. چون زر از مفلسی سیم توام دل به دو نیم
3. دزدی از من تن خود چون گذرم پهلویت
4. من چنین مفلس و از من تو همی دزدی سیم
5. هست بی ساعد سیمین توام بیم هلاک
6. دست ده تا که برون آیم ازین ورطۀ بیم
7. با سگ کوی توام هست قدیمی عهدی
8. حاش لله که فراموش کنم عهد قدیم
9. چشم نرگس شود از خاصیت آن بینا
10. بوی پیراهن خود گر دهی ای گل به نسیم
11. تو به شهر خود و ز آوازۀ حسنت شده اند
12. خلقی آواره ز هر شهر و به شهر تو مقیم
13. جان جامی به لبت میل طبیعی دارد
14. به شکرخنده درآ تا کند آنرا تسلیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده