غزل شمارۀ 1158
1. دور از توام افتاده بر بستر درد و غم
2. یک پای درین عالم یک پای در آن عالم
3. راه دل و دینم زد آن عارض گندم گون
4. نبود بجز این معنی میراث من از آدم
5. خوی کرده رُخت بارد از قرص قمر پروین
6. خندان دهنت دارد در غنچۀ تر شبنم
7. تا مُهر کند دل را از هر چه نه مهر تو
8. یاقوت لبت از خط کرده است سيه خاتم
9. تو شاهد جانهایی حاشا که خیالت را
10. جز دیدۀ جان باشد در پردۀ دل محرم
11. بس تشنه جگر مرده در بادیه و جانش
12. در صحنِ حرم رقصان بر زمزمۀ زمزم
13. شد قاعدۀ یاری سست از دل سخت تو
14. هرچند ز سنگ آمد بنیاد بنا محکم
15. در مردمش آید خون از نوک مژه بیرون
16. بی لعل لبت جامی از دل چو برآرد دم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده