غزل شمارۀ 117
1. روحی فداک ای صنم ابطحى لقب
2. آشوبِ تُرک و شورِ عجم فتنۀ عرب
3. کس نیست در جهان که ز حسنت عجب نماند
4. ای در کمال حُسن عجب تر زهر عجب
5. هرکس نیافت جرعه ای از جام وصل تو
6. زین بزمگاه تشنه جگر رفت و خشک لب
7. تا زلف تو شبست و رُخت آفتاب چاشت
8. وَاللّيْل و الضُّحاست مرا وِرْد روز و شب
9. کامی ز لب ببخش که عشّاق خسته را
10. صد خار خار در جگر افتاد از آن رطب
11. رفتن به سر طريق ادب نیست در رهت
12. ماعاشقیم و مست، نیاید ز ما ادب
13. دل باد منزل غم و سر خاک مَقدمت
14. کین موجب شرف بود آن مایۀ طرب
15. مطلوب جامی ار طلبم گفته ای که چیست
16. مطلوب او همین که دهد جان درین طلب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده