غزل شمارۀ 118
1. بَداَ برق بَطحاء وَ الدّمع ساکب
2. زهی عشق مستولی و شوق غالب
3. خوش آن برق رَخشان که از کوی جانان
4. درخشد چو بر آسمان نجم ثاقب
5. نگاری که روبند حوران جنّت
6. غبار دیارش به مشکینْ ذوایب
7. دلم سوخت از شوق او گرچه دایم
8. خیال رُخش هست با جان مصاحب
9. از آن منزل خوش وز آن ربع دلکش
10. کزو نیست یک دم دل خسته غایب
11. مکن حسبة الله ار می توانی
12. ازین بیش صرف زمام نجایب
13. سلامٌ من الله مولى العوارف
14. سلامٌ من الله مُعْطى المَواهب
15. على روضة حلّ فيها حبيب
16. رَفيعُ المَعارج سنّى الْمَراتب
17. ملیحی که جمع است در بزم وصلش
18. فنون مقاصد صنوف مآرب
19. فصیحی که دَرْج است در دُرْج لعلش
20. رموزِ نوادر نکاتِ غرایب
21. به اقبال درد و غمش رست جامی
22. زميل مرادات و نیل مطالب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده