جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 119

1. به گوش مَه رسد آواز یاربم هر شب

2. مَهی تو نیز به گوش تو می رسد یارب

3. زهجر روی تو روزم شبست وین شب را

4. پدید نیست به غیر از سرشک من کوکب

5. رُخت به چارده سال این جمال و خوبی یافت

6. کجا رسد به تو ماه فلک به چارده شب

7. سرم چه لایق فتراک بستن است این بس

8. که در رهت شود آزرده از سُم مرکب

9. کجاست تاب درشتی چنان لطیفی را

10. به جان خویش که آهسته بر زبان سوی لب

11. به نبض جستن من ای طبیب دست میار

12. که آن تنی که تو دیدی گداخت زآتش تب

13. بریز بر سر جامی سفال دُردی درد

14. که نیست درخور او جام صاف عیش و طرب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
* یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
شعر کامل
مولوی
* تو در جنگ آیی روم من به صلح
* خدای جهان را جهان تنگ نیست
شعر کامل
مولوی
* ملامتم نکند هر که معرفت دارد
* که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام
شعر کامل
سعدی