جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1173

1. طرّه از روی چو مه بگشا که بگشاید دلم

2. یک دم از تنگی و تاریکی برآساید دلم

3. شد دلم خون آید از مژگان فرو در کوی تو

4. جز به کوی تو بلی مشکل فرو آید دلم

5. بس که خود را از رگ جان بر تو محکم دوخته

6. هیچکس نتواند از خوبان که برباید دلم

7. لاغرم زان سان که چون از کسوت فانوس شمع

8. زآتشت روشن زریر پوست بنماید دلم

9. تا به زیر پای تو از پردۀ خود کرده فرش

10. از تفاخر سر به ساقِ عرش می ساید دلم

11. بهر تشريف خیال تو خونین قطره ها

12. منظرِ دیده به رنگین گوهر آراید دلم

13. کی توانم جامی از سودای خوبان توبه کرد

14. غیر ازین چون کار دیگر را نمی شاید دلم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کوته نظران ملامت از عشق
* بی فایده می‌کنند و تحذیر
شعر کامل
سعدی
* غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
* که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
شعر کامل
حافظ
* کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
* چرا به دانه انسانت این گمان باشد
شعر کامل
مولوی