جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1174

1. ای زده نوبت غمت نالۀ صبحگاهی ام

2. سنگ جفای تو به سر گوهرِ تاج شاهی ام

3. من که کُله نهادمی کج ز غرور سروری

4. در سرِ بندگیت شد نخوت کج کلاهی ام

5. پیر نیم که پیر را عشق جوان، جوان کند

6. سیل دمادمِ مژه شست ز موسیاهی ام

7. داد نمی دهی مده بس بود این که گه گهی

8. جای کند به گوش تو نعرۀ داد خواهی ام

9. چون نشوم به دولتِ بندگی تو مفتخر

10. من که به منصب سگی بر درِ تو مباهی ام

11. شد تن خسته ام چو مو رنگ شکسته ام چوکَه

12. چند زغم گدازیم چند ز غصّه کاهی ام

13. جامی ام و مرا لقب خاکْ نشین مصطبه

14. مفتیِ شهر گو مخوان صوفیِ خانقاهی ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب
* کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ
* طی نگشته روزگار کودکی پیری رسید
* از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
شعر کامل
رهی معیری
* از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
* که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
شعر کامل
حافظ