غزل شمارۀ 1197
1. حکایت کرد باد از گُل، گُل از پیراهنِ جانان
2. که نبود بوی جانان جز نصیبِ پاک دامانان
3. پر از لاله است صحرا داغِ هجران دیده ای گویی
4. گذشتست آن طرف از دیده ها خونِ دل افشانان
5. تو خوش زی ای به بزم وصل در سر ساغرِ عشرت
6. که من هم سرخوشم بیرونِ در از سنگِ دربانان
7. به دل پیکان او ناآمده دل می رود پیشش
8. بلی شرط مروّت باشد استقبال مهمانان
9. به فکر آن دهان دل را چه سان آرم ز زلف او
10. نیاید شیوۀ جمعیّت از خاطرْ پریشانان
11. کُله کج کرده دامن برزده می آید آن کافر
12. خدایا دور دار آن آفت دین از مسلمانان
13. به دست می به دستی دست وی جامی چه خوش باشد
14. به پای سرو و گل گشتن قدح نوشان غزل خوانان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده