غزل شمارۀ 1212
1. کشیده بود مَه از حُسن، سر به چرخ برین
2. چو دید روی تو آمد ز آسمان به زمین
3. ز دیده بس که نگین های لعل ریخت گرفت
4. گدای تو همه روی زمین به زیر نگین
5. کمین چشم ترا بنده ایم بهر خدای
6. مپوش چشم عنایت ز بندگان کمین
7. شمیم زلف تو شد همدمِ نسیم شمال
8. ز رشک نافه به صحرا فگند آهوی چین
9. ز خود روم چو تو آیی و حال من بینی
10. وگر زمن نشود باورت بیا و ببین
11. منم به میکدۀ عشق گشته مفلس و عور
12. نه جان به جای نه جانان نه دل به دست، نه دین
13. مبین حقارت جامی که در هوای قدت
14. همای همّت او طایریست سدْرَه نشین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده