جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1211

1. مشو سنگین دلا مشغول چوگان باختن چندین

2. یکی چوگان حوالت کن به من جانبازی من بین

3. نظر بر کوی داری اینقدر گویی نمی دانی

4. که سرگردان ترا گویم درین میدان منِ مسکین

5. مزن چوگان مباد افگار گردد آن کف نازک

6. مران توسن مباد آزار گیرد آن تنِ سیمین

7. مَه از خنگ فلک خواهد به پای مرکبت افتد

8. چو با این عشوه و دستان کنی جولان ز پشتِ زین

9. چه تازی هر طرف توسن خدا را بهر آسایش

10. فرود آ لحظه ای بر دیدۀ گریان من بنشین

11. دل و جانم فدای آن رخ پر خوی که پنداری

12. قِران کرده است خورشید جهان افروز با پروین

13. مینداز از نظر جانا چنین یکباره جامی را

14. که هم دل در سروکار تو کرد آن مبتلا هم دین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حسن بالای چو سروش ز خرامیدن و خواب
* طعنه بر قامت شمشاد و صنوبر زده بود
شعر کامل
اوحدی
* گر عود نه صندل سپید است
* با سرخ گل تو سرخ بید است
شعر کامل
نظامی
* به جانب سفر آن تُرک تندخو رفتست
* خبر دهید مرا کز کدام سو رفتست
شعر کامل
جامی