غزل شمارۀ 1229
1. با اسیران ای رقیب آغاز بدخویی مکن
2. تلخ کردی عیش ما چندین ترش رویی مکن
3. در حقِ ما گر بد اندیشد رقیب از خوی بد
4. تو رخ نیکوی خود بین غیر نیکویی مکن
5. ای خوش آن شب ها که پایت را کنم بر دیده جا
6. تو کشی از ناز پا سوی خود و گویی مکن
7. از تو بوی جان دمد وز باد بستان بوی گل
8. بیش ازین گو پیش تو اظهار خوش بویی مکن
9. زان دو ساعد پنجۀ صبر مرا برتافتی
10. ناتوانم با من اینسان سخت بازویی مکن
11. کس نمی بینم که سحر چشم تو خوابش نبست
12. بیش ازین آن شوخ را تعلیم جادویی مکن
13. رسم تو دلجویی آمد این زمان کاندر رهت
14. نقد دل گم کرد جامی ترکِ دل جویی مکن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده