غزل شمارۀ 1230
1. بنمای رخ که مطلع صبح صفاست این
2. آیینۀ جمال نمای خداست این
3. کردم بسی طفیل سگان بر درِ تو جای
4. هرگز نگفتی ام چه کس است از کجاست این
5. بر سینه می زدم ز غمت سنگ، هر که دید
6. گفتا به عشق سنگ دلی مبتلاست این
7. هرگز نکردی از لب خود کام من روا
8. ای بی وفا به شرع وفا کی رواست این
9. زلف دوتاست پیش رُخم گفته ای نقاب
10. زلف دوتا مگوی که دام بلاست این
11. بیگانه وار می گذری بر گدای خویش
12. آخرنه با سگان درت آشناست این
13. می زد رقیب طعنۀ جامی سگ تو گفت
14. هیچش مگو که همدم دیرین ماست این
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده