غزل شمارۀ 124
1. هرکجا زد خیمه چون ماه سپهر آن آفتاب
2. بی دلان از رشتۀ جان ساختند آن را طناب
3. بس که در هر منزلی آید ز چشمم سیل خون
4. خيمه ها در دیدۀ مردم نماید چون حباب
5. تا نشانم گرد راهش هر طرف تابد عنان
6. پیش پیش خيل او پاشم ز ابر دیده آب
7. او دهد جولان سمند و من در آن غم کز چه رو
8. دست او گیرد عنان با پای او بوسد رکاب
9. پیش ازین گو آفتاب آن عارض نازک مسوز
10. ورنه آهی برکشم از دل که سوزد آفتاب
11. زآفتاب آن رخ چه سان پوشد کسی کز نازکی
12. تاب می نارد که بر وی سایه اندازد نقاب
13. جامی از غم مُرد چون تأخیر قتلش کرد یار
14. آه کز بخت وی این تأخیر شد عین شتاب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده