غزل شمارۀ 123
1. آفتاب حُسن طالع شد چو افگندی نقاب
2. حُسن طالع بین که دیدم آن رخ چون آفتاب
3. در خیال خط مشکین تو با عارض به هم
4. دم به دم چشم تر ما می زند نقشی بر آب
5. خاک آن در زیر سر شب ها غنودن دولتست
6. عمر بگذشت و ندیدم هرگز این دولت به خواب
7. می کند هر دم دل بی هوشم آن لب ها هوس
8. مست رفت از دست و دارد همچنان ذوق سراب
9. داغ دل را آههای آتشین باشد نشان
10. دود روزن می دهد آگاهی از سوزِ کباب
11. من که در میخانه با دُردی کشان هم خانه ام
12. خانه ام خواهد شد آخر در سَرِ می چون حباب
13. گفتۀ جامی نگیرد چون زر خالص رواج
14. جز به اکسیر قبول طبع شاہ کامیاب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده