جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1247

1. بازم اندیشۀ یاریست که گفتن نتوان

2. بر دل از وی غم و باریست که گفتن نتوان

3. دل وحشی که نشد رام کسی وه که کنون

4. صیدِ فتراک سواریست که گفتن نتوان

5. گر به خونابه برون نقش و نگارست چه باک

6. که درون نقش و نگاریست که گفتن نتوان

7. صید حشمت به دلیری ندهد کان آهو

8. آن چنان شیر شکاریست که گفتن نتوان

9. گر شدم مست جمالت چه عجب کین گُل نو

10. از کهن باغ و بهاریست که گفتن نتوان

11. سخنت معجز از آنست که این حرف شگرف

12. از لب نکته گزاریست که گفتن نتوان

13. چند پرسید ز جامی که بگو یار تو کیست

14. گلرخی لاله عذاریست که گفتن نتوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مردم آخر همه مردند ز بیماری دل
* به امیدی که تو را بر سر بیمار آرند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* کرده از درد سرم، گوشه عزلت فارغ
* خاک کاشانۀ ماصندل پیشانی ما
شعر کامل
حزین لاهیجی
* امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
* تو خوب تر ز ماهی، من اشتباه کردم
شعر کامل
فروغی بسطامی