غزل شمارۀ 1246
1. باز ترکش بسته آن تُرک سوار آمد برون
2. ای فدایش جان که بر عزم شکار آمد برون
3. قصد آن دارد که سازد عالمی را صید خویش
4. ور نه با تیروکمان بهر چه کار آمد برون
5. با که می نوشید یارب دوش کامروز این چنین
6. چشم خواب آلوده و سر پُرخمار آمد برون
7. گر نمی آید بهار ای عاشقِ شیدا چه باک
8. اینک آن گل تازه تر از صد بهار آمد برون
9. هر که شد روزی به کوی او ز سوزِ عاشقان
10. با دل پر خون و چشم اشکبار آمد برون
11. در دلش نگرفت اگر چه می کند در سنگ جای
12. ناله و آهی کزین جانِ فگار آمد برون
13. دوش می گشتم بر آن در شد به پا خاری مرا
14. دیده می سودم بر آن چندانکه خار آمد برون
15. سال ها بردم به سر بر خاک آن در منتظر
16. او برون نامد ولی جان زانتظار آمد برون
17. این تن فرسوده جامی خاک بودی کاشکی
18. بر سرِ راهی که آن چابک سوار آمد برون
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده