غزل شمارۀ 1251
1. ز نعل مرکب تو بر زمین نشان دیدن
2. خجسته تر که مهِ نو بر آسمان دیدن
3. به شب مهی و به روز آفتاب، چهره مپوش
4. که جز به روی تو مشکل بود جهان دیدن
5. خوش است دل به ملاقات رهروانِ درت
6. چه چیز گم شده را به ز کاروان دیدن
7. ز بس که سینه به ناخن همی کنم ز غمت
8. توان ز چاکِ گریبانم استخوان دیدن
9. به جُست و جوی میانش کمر مبند ای دل
10. که جز خيال محالست از آن میان دیدن
11. شدم ز دست، چو آن مَه عنان کشیده رسید
12. کراست طاقت آن دست و آن عنان دیدن
13. چنان ز شوق تو جامی گداست کز دلِ او
14. چو می ز جام خیالِ لبت توان دیدن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده