جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1280

1. بیا ای شهره در عشقت به شهر حُسن مشهوران

2. که هم منظور شاهان بینمت هم شاهِ منظوران

3. خمار آلوده از چشمت لبِ خالی ز خط بنما

4. که باشد بادۀ صافی علاج رنج مخموران

5. چه استغناست این یارب که نی پروای نزدیکان

6. همی بینم ترا ای نازنین نی رحم بر دوران

7. سليمان وار می رانی چه غم داری اگر ناگه

8. ز نعل باد پایت رخنه افتد در صف موران

9. طبیب رنج عشقی سوی هر دستی مبر دستت

10. مبادا رنجه گردد ز اضطراب نبض رنجوران

11. گذر با ساکنان صومعه با این لبِ میگون

12. که تا افتند در می آن به زهد و توبه مغروران

13. به مهجوری ز وصلت گرچه عمری کَند جان جامی

14. ندیده هرگز از تو رحمتی بر حال مهجوران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو بستی کمر بر در راه آز
* شود کار گیتیت یکسر دراز
شعر کامل
فردوسی
* گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
* زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
شعر کامل
حافظ
* ز بس که گشته ام از فکر آن میان باریک
* زشرم مردم باریک بین نهان شده ام
شعر کامل
جامی