غزل شمارۀ 1295
1. با این جمال همدم مستان عشق شو
2. یکبار اَلَسْتْ گوی و هزاران بلی شنو
3. در جام می ز لعل تو یک شمّه یافتیم
4. اسباب علم و فضل به میخانه شد گرو
5. جز تخم آرزوی تو در دل نکشته ایم
6. فرخنده ساعتی که رسد کشته را درو
7. گفتم تمام خرمن عمرم به باد شد
8. لعلت به خنده گفت که بر ما به نیم جو
9. با این فسردگی نتوان راه عشق رفت
10. دستی بزن به دامن مردانِ گرم رو
11. خواهی که نقد حال تو گردد حدیث عشق
12. این نکته می شنو ز حریفان و می گرو
13. جامی فسانه های کهن ذوق ده نماند
14. اسرار عشق تازه کن از گفته های نو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده