غزل شمارۀ 1312
1. تو آن مهی که برد خجلت آفتاب از تو
2. تو آن گلی که شود غنچه در نقاب از تو
3. دلم که عشق برو صد درِ بلا بگشاد
4. رخ امید نتابد به هیچ باب از تو
5. همیشه عادت شاهان بود عمارت مُلک
6. چه حکمتست که شد مُلکِ دل خراب از تو
7. عنان صبر شد از کف درین هوس که گهی
8. رسم به دولت پابوس چون رکاب از تو
9. مکن شتاب به رفتن که می رود جانم
10. اگرچه عمری و نبود عجب شتاب از تو
11. به هر سلام مکن رنجه در جواب آن لب
12. که صد سلام مرا بس یکی جواب از تو
13. چو قتل جامیِ مسکین ثواب می دانی
14. چنان مکن که شود فوت این ثواب از تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده