غزل شمارۀ 1317
1. آن ترک نیم مست که جان شد خراب او
2. صد باره سوختیم زناز و عتاب او
3. بر طرف بام اگر مهِ شبگرد بیندش
4. شرمنده گردد از رخِ چون آفتاب او
5. من کیستم که بوسه زنم پای دوست کاش
6. یابم همین مجال که بوسم رکاب او
7. در روی او شهودِ جمال ازل توان
8. گر در میان حجاب نگردد نقاب او
9. چون دُرفشان شود لب او چون صدف شوم
10. سر تا به پای گوش ز ذوق خطاب او
11. بودن به کوی او نتوانم شب فراق
12. ترسم فغان من برد از دیده خواب او
13. گاه سوآل بوسه به جامی نگفت هیچ
14. یعنی که نیست غیر خموشی جواب او
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده