غزل شمارۀ 1340
1. ای جاودان به صورت اعیان برآمده
2. گاهی نموده ظاهر و گه مظهر آمده
3. از روی ذات ظاهر و مظهر یکیست دل
4. در حکم عقل این دگر آن دیگر آمده
5. بی صور تست عشق ولی عشق صورتش
6. غالب شده به کسوت صورت درآمده
7. معروف عارفانست به هر صورتی که هست
8. در چشم منکران چه غم ار منکر آمده
9. در موطن ظهور و بطون نیست غیر او
10. هر چند کز ظهور و بطون برتر آمده
11. گاهش کشیده جاذبۀ عاشقی عنان
12. باداغ عاشقان بلا پرور آمده
13. گاهش گرفته جلوۀ معشوقی آستین
14. بر شکل دلبران پری پیکر آمده
15. یکجا نشسته بر سر صدرِ جلال و جاه
16. وز جمله سروران جهان بر سر آمده
17. یکجا فگنده خرقۀ فقر و فنا به دوش
18. محتاج وار حلقه زنان بر در آمده
19. هر جا پیِ نظاره ستادست منتظر
20. منظور هم خودست که بر منظر آمده
21. بنموده روی بهر تماشای عاشقان
22. وانگه گشاده چشم و تماشاگر آمده
23. همراه وحی گشته و روح القدس شده
24. پیغام خود رسانده و پیغامبر آمده
25. بحریست متّفق که ز اوصاف مختلف
26. باران و قطره و صدف و گوهر آمده
27. بیرون ز عشق و عاشق و معشوق هیچ نیست
28. این هر دو اسم مشتق و آن مصدر آمده
29. مشتق چو نیک در نگری عین مصدر است
30. کاندر صفات ظاهر خود مضمر آمده
31. نشکفته است جز گل وحدت به باغ عشق
32. هرچند گاهی اصفر و گه احمر آمده
33. جامی ندیده رنگی از آن گل عجب مدار
34. کز غم کبود خرقه چو نیلوفر آمده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده