غزل شمارۀ 1434
1. بر رُخت گُل گُل که تأثیر شراب انداخته
2. هست برگی چند گل بر روی آب انداخته
3. کرده مَهد از لاله و گل نرگس رعنای تو
4. زیر مشکین سایه بان خود را به خواب انداخته
5. نیست آن غنچه فراز شاخ در بستان که گل
6. بر رخ از شرم تو زنگاری نقاب انداخته
7. گیسو اندر پاکشان، در دل خیالت کرده جای
8. شهریاری سایه بر شهرِ خراب انداخته
9. از لبت در بزم مستان چون گذشته نکته ای
10. آتشی در جام و شوری در کباب انداخته
11. آرزومند رُخت چون دیده در خور تشنه ایست
12. بر امید آب خود را در سراب انداخته
13. آمده در چشم جامی میل های آتشین
14. پیش رویت گر نظر بر آفتاب انداخته
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده