غزل شمارۀ 1486
1. لى حَبيبٌ عَرَ بّیٌ مَدَنّیٌ قُرَشی
2. که بود درد و غمش مایۀ شادی و خوشی
3. فهم رازش نکنم، او عربی من عجمی
4. لاف مهرش چه زنم او قرشی من حبشی
5. ذرّه وارم به هواداریِ او رقص کنان
6. تا شد او شهرۀ آفاق به خورشید وشی
7. گرچه صد مرحله دورست ز پیش نظرم
8. وجهه فی نظری کلّ غداة و عشی
9. صفت بادۀ عشقش ز من مست مپرس
10. ذوق این می نشناسی به خدا تا نچشی
11. مصلحت نیست مرا سیری از آن آبِ حیات
12. ضاعف الله به کلّ زمانٍ عَطشی
13. جامی ارباب وفا جز ره عشقش نروند
14. سر مبادت گر ازین راه قدم باز کشی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده