غزل شمارۀ 1518
1. ای که در پرده به بازار جهان می آیی
2. ما تو بودیم ازین پیش و تو اکنون مایی
3. سایۀ تست جهانِ عدم افتاده و ما
4. چشم آن سایه و در چشم تویی بینایی
5. از کرم ساخته ای چشم جهان بین ما را
6. تا به این چشم جهان را نظری فرمایی
7. گر نگهبان نشود گنج جهان را این چشم
8. حاصلِ گنج به یغما ببرد یغمایی
9. شخص تو سایۀ تو، چشم تو بیناییِ تو
10. رشته صد توست ولی بر صفتِ یکتایی
11. همه اعیانِ جهان روی ترا آینه هاست
12. تا هر آیینه به آیینِ دگر آرایی
13. بنماییم ترا هم به توافزون ز همه
14. چون رخ خویش در آیینۀ ما بنمایی
15. دل شد از عشق تو جامی که حبابش فلک است
16. باده بر جامی ازین جام همی پیمایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده