غزل شمارۀ 1517
1. هر نازنین که بینم جولان کنان به راهی
2. آهی ز دل برآرم بر یاد کج کلاهی
3. چون آن دو هفته مه را همچون مهِ دو هفته
4. هر هفته دید نتوان قانع شدم به ماهی
5. تسکین چه گونه یابد شوقم که در گذرها
6. از دور بینم او را وان نیز گاهگاهی
7. از خاک سر برآرم گر بگذرد به خاکم
8. زان سان که روید از گِل در پای گُل گیاهی
9. زین ره گذشت گویی آن غمزه زن که هر سو
10. در خون و خاک غلتان افتاده بی گناهی
11. صد حرف غم نوشتم در دل چو نامه و انرا
12. خواهم فگند سویش همراهِ تیر آهی
13. جامی فگن به خواری خود را به خاک کویش
14. باشد به چشم رحمت سویت کند نگاهی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده