غزل شمارۀ 1525
1. از سبزه بر گل خط می فزایی
2. دل می فریبی جان می ربایی
3. هردم چه آیی از دیده در دل
4. خود را به مردم تاکی نمایی
5. شد عمرم آخر در جُست و جویت
6. ای عمر رفته آخر کجایی
7. دور از تو جانم از تن جدا شد
8. افغان ز دوری آه از جدایی
9. صد شعله از دل برزد زبانه
10. تاباغم تو کرد آشنایی
11. شد بر من آن سرّ روشن که باشد
12. در آشنایی صد روشنایی
13. جامی مکن بس از مهر خوبان
14. چون با دل خود بس می نیایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده