جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1544

1. گاهی ز هجر چشم مرا خون فشان کنی

2. گاهی به وصل خاطرِ من شادمان کنی

3. چون نیست خوی تو که روی بر رضای کس

4. راضی شدم که هرچه دلت خواهد آن کنی

5. گفتی که خاک پای خودت می دهم بها

6. جانا درین معامله ترسم زیان کنی

7. باشد پیِ حساب کَرَم های تو خطی

8. هر رخنه ام ز تیغ که در استخوان کنی

9. جان می فروشمت که دهی وعده بوسه ای

10. لیکن به شرط آنکه لبت را ضمان کنی

11. لطف لبِ تو مرهم ریش دلم شود

12. گر هر دمش نه تازه ز زخمِ زبان کنی

13. جامی سگیست بر درت از کشتنش چه سود

14. جز آنکه تیغ خویش برو امتحان کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
* تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
شعر کامل
سعدی
* مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
* بسی پادشایی کنم در گدایی
شعر کامل
حافظ
* چون شجاعت نبود، تیغ کند کار نیام
* جوهری مردی اگر هست، عصا شمشیرست
شعر کامل
صائب تبریزی