جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1545

1. تا کِیَم خاطر آسوده به غم رنجه کنی

2. جان فرسوده ام از تیغِ ستم رنجه کنی

3. گفته ای کم کنمت رنجه چه رنجی بسیار

4. رنجش من همه آنست که کم رنجه کنی

5. گرچه دیدست بسی رنج ز چشمم قدمت

6. چشم بر راه تو دارم که قدم رنجه کنی

7. از غم نامه و نام تو خرابم چه شود

8. که به حرفی دو سه یکبار قلم رنجه کنی

9. تنگ شد شهر وجود از تو رقیبا بر من

10. قدم آن به که به صحرای عدم رنجه کنی

11. ستم از دست تو باشد کرم آن دولت کو

12. که تو دستی پیِ قتلم ز کرم رنجه کنی

13. جامی از دیده قدم کن چو روی بر درِ یار

14. حیف باشد که به پا خاکِ حرم رنجه کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت دیوانه مشو دیده ز مهتاب بدوز
* وقت آن نیست‌که مهتاب به‌گز پیمایی
شعر کامل
قاآنی
* با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
* هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
شعر کامل
حافظ
* دل شیر دارد تن ژنده پیل
* نهنگان برآرد ز دریای نیل
شعر کامل
فردوسی