غزل شمارۀ 1546
1. هر دم به دیدۀ دگری خانه می کنی
2. هم خانگی به مردمِ بیگانه می کنی
3. دل را نشان به زاویۀ هجر می دهی
4. دیوانه را مقام به ویرانه می کنی
5. دستم گرفته غوطه دهی در خُم ای سپهر
6. چون خاک قالبم گِل پیمانه می کنی
7. ای شمع بزم حُسن ترا گرم می کند
8. دلسوزیی که بر سرِ پروانه می کنی
9. می پروری زگریه دلا مِهر خال او
10. از فیضِ ابر تربیت دانه می کنی
11. بگشا گره ز طرّۀ مشکینش ای صبا
12. تا چند جعد سنبلِ تر شانه می کنی
13. جامی دگر به مدرسه رفتن وظیفه نیست
14. وقتست اگر عزیمت میخانه می کنی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده