غزل شمارۀ 1558
1. انت شمس البقا و غیرک فی
2. کلّ شیء سواک ليس بشیء
3. نیست امکان بساط بوسیِ تو
4. تانگردد بساطِ امکان طی
5. نیست جز مشتِ گل زكارگهت
6. دست کرد خلقته بیدی
7. کرده وعده دوای من لب تو
8. چون بجویم وفای وعده ز وی
9. کی من این وعده کرده ام گوید
10. این بود آخرالدواءِ الكی
11. با تو همدم کجا تواند بود
12. هرکه از خود تهی نشد چون نی
13. پیِ خود گم کن از میان جامی
14. تا رسد فیض عشق پی در پی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده