غزل شمارۀ 1574
1. ای آنکه گِرد مه ز خط مشکینْ هلالی بسته ای
2. بهرِ جنون مازنو نیکو خیالی بسته ای
3. رنگین ز خون عاشقان شد رشتۀ فتراک تو
4. یا بهر زینت رَخش را گلگون دو الی بسته ای
5. کم تافت عکس حال ما بر خاطرت چون آینه
6. تا از نمِ مژگان ما زنگِ ملالی بسته ای
7. از اوراق علم ای مدّعی تا اوج عرفان چون پَری
8. گرچه ز پرّ کاغذین بر خویش بالی بسته ای
9. بر لوح حُسن از نو خطان بردی درین معنی سبق
10. كز لعل میمی کرده ای وز مشک دالی بسته ای
11. از روی و قدّ او دلا ترتیب وصفی کرده ای
12. رمزی به ماهی گفته ای نخلی به سالی بسته ای
13. از پیچش غم سر مکش جامی که می ندهد صدا
14. تاری که بر عودِ سخن بی گوشمالی بسته ای
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده