غزل شمارۀ 1578
1. با این همه کین با منِ بی دل که تو داری
2. نشکیبم ازین شکل و شمایل که تو داری
3. دیوانگی آرد همه اربابِ خرد را
4. برطرف مه این طرفه سلاسل که تو داری
5. هر اشک مرا بر درت افتاده سوآلیست
6. کس را نبود این همه سایل که تو داری
7. مپسند که چون مه ز مقابل شودم دور
8. این طلعت با ماه مقابل که تو داری
9. از غمزۀ تو هر طرف افتاده قتیلی است
10. من کُشتۀ این غمزۀ قاتل که تو داری
11. هر لحظه بری صد دل و جان بیش که دارد
12. ز اسبابِ جمال این همه حاصل که تو داری
13. از آتش جامی شده نرم است دل سنگ
14. از سنگ بود سخت تر این دل که تو داری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده