غزل شمارۀ 186
1. آن کیست سواره که بلای دل و دین است
2. صد خانه برانداخته در خانۀ زین است
3. ماهیست درخشنده چو بر پشت سمند ست
4. سرویست خرامنده چو بر روی زمین است
5. آشوب جهان است اگر اسب سوار است
6. آسایش جانست اگر بزم نشین است
7. در آتش و آبم ز دل و دیده چو دیدم
8. کافروخته رخسار و عرق گردِ جبین است
9. برتافت زمن رو گره افگند در ابرو
10. اینک سر و شمشیر اگر بر سر کین است
11. گر قصّه خود عَرضۀ رایش نتوان کرد
12. صد شکر خداگو همه دان و همه بین است
13. گفتم که سخن رانیِ جامی ز لبِ تست
14. از پسته شکر ریخت که آری سخن این است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده