غزل شمارۀ 209
1. باز این خمار در سرم از چشم مست کیست
2. وین ناوکی که خَسْت دلم را ز شَست کیست
3. دل شد ز دست و باز نمی آید ای صبا
4. آن مرغ آشیانِ وفا پای بست کیست
5. راحت شمر ز دوست دلا زخم تیغ را
6. تو تیغ را مبين بنگر کان ز دست کیست
7. عمری سرم فتاد در آن کوی و کس نگفت
8. کين سر چو خاک گشته در این راه پست کیست
9. در دل خیال دوست وطن ساخت بنگرید
10. کین خانۀ خراب مقام نشست کیست
11. آتشکده است سینه چه گویم که دل درو
12. از بخت تیره هندوی آتش پرست کیست
13. مستست جامی از غم عشق بتان ولی
14. کس پی نمی برد ز حریفان که مست کیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده