جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 232

1. عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست

2. جز دل خود کین زمان هم از غمت آزاد نیست

3. کی توانم بهر عیدی با تو گستاخی نمود

4. چون مرا پیش تو یارای مبارکباد نیست

5. چون کنم قصد سخن نام تو آید بر زبان

6. چون کنم جانا که جز نام تو هیچم یاد نیست

7. ای فلک اندوه شیرین بر دل خسرو منه

8. کین بضاعت را خریداری به از فرهاد نیست

9. گر رسد صد زخم ازو بر جان دلا افغان مکن

10. زآنک خوی ناز کش را طاقت فرهاد نیست

11. گرم می بینم به مِهر خود دل آن مَه ولی

12. مِهر خوبان را چو صبر عاشقان بنیاد نیست

13. بر سر راهش فتادم دی که دادِ من بده

14. گفت جامی خیز کاندر دین خوبان داد نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
* گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
شعر کامل
حافظ
* دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری
* اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد
شعر کامل
وحشی بافقی
* چه مایه بر سر این ملک سروران بودند
* چو دور عمر به سر شد درآمدند از پای
شعر کامل
سعدی