غزل شمارۀ 231
1. خوی تو بسی نازک و ما را ادبی نیست
2. گر زانک بگیرد دلت از ما عجبی نیست
3. نبود قدمی در رهت ای چشمۀ حیوان
4. کافتاده چو من غرقه به خون تشنه لبی نیست
5. هر تار ز زلفت سبب جذبۀ عشق است
6. سویت کشش خاطر ما بی سببی نیست
7. از نغمۀ غم بس مکن ای مرغ سحرخیز
8. کامسال درین باغ نوای طربی نیست
9. سر بر دَرِ تو خواب غنیمت بود امشب
10. کین دولت بیدار شبی هست و شبی نیست
11. پیداست چه خیزد ز طلبکاری عاشق
12. گر از طرف دوست نهانی طلبی نیست
13. کردی لقب جامی بی دل سگ این کوی
14. در مجمع یاران بِه از اینش لقبی نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده