غزل شمارۀ 237
1. غزالی چون تو در صحرای چین نیست
2. چه جای چین که در روی زمین نیست
3. نبینم لاله رخساری درین باغ
4. که داغ عشقت او را بر جبین نیست
5. دهانت را وجود خرده بینان
6. تصوّر کرده اند اما یقین نیست
7. بنفشه راست چون زلف کج تست
8. همین رسته ز طرف ياسمين نيست
9. نرفت از جان تمنّای لب تو
10. مگس بی آرزوی انگبین نیست
11. چه سود ای زاهد از دَلّق مُلَمَّع
12. چو از عشقش علم بر آستین نیست
13. شدی بر رغم جامی یار اغیار
14. مکن جانا که شرط یاری این نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده