غزل شمارۀ 249
1. لب گشادی تا سخن گویی دُر سیراب ریخت
2. طُرّه افشاندی که ریزد گردِ مشک ناب ریخت
3. باد گلبو باده گلگونست یا از رشک تو
4. بوی گل بر باد رفت و رنگش اندر آب ریخت
5. گر مرا کُشتی چه غم کی باشد امکان دیت
6. گوسفندی را که خونش خنجر قصّاب ریخت
7. نیست جای سجده عابد را ز بس کز دیده خون
8. با خیال طاق ابروی تو در محراب ریخت
9. در تن پاکت دل سخت از سپهر بی وفاست
10. سیم با پولاد در یک قاب آن قلّاب ریخت
11. وقت من از چاشنی شربت دردت خوش است
12. وقت آنکس خوش که در کام من این جُلّاب ریخت
13. کلک جامی نخل مریم شد که چون جنبش نمود
14. تازه و تر میوه ها پیرامن احباب ریخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده