غزل شمارۀ 248
1. غمت روز مرا رسم شب آموخت
2. دلم را تاب و جانم را تب آموخت
3. مکن در گریه هر دم عیب چشمم
4. که این گوهر فشانی زان لب آموخت
5. ندیدم هیچ مذهب خوش تر از عشق
6. خوشا آن راه رو کین مذهب آموخت
7. فرو شوی ای معلّم لوح بیداد
8. که یار این حرف پیش از مکتب آموخت
9. ستادن نیست اشکم را ندانم
10. که این سیر از کدامین کوکب آموخت
11. دلم دور از رُخت تا صبحدم دوش
12. به ماه و زُهره آه و یارب آموخت
13. نجوید جز شراب لعل جامی
14. از آن دم کز لبت این مشرب آموخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده