غزل شمارۀ 247
1. بر فلک دوش از خروش من دل اختر بسوخت
2. شعلۀ آهم چو پروانه ملک را پر بسوخت
3. روشنم شد کز چه رو فرهاد جا در سنگ ساخت
4. خانه را از آتش آهم چو بام و در بسوخت
5. زاهد از سوز غمت لب خشک و صوفی دیده تر
6. آه ازین آتش که چون زد شعله خشک و تر بسوخت
7. واعظ افسرده سوز عاشقان را منکرست
8. خواهمش روزی ز برق آه با منبر بسوخت
9. هر کرا دل سوختی تنها نه او را سوختی
10. بلکه از سوز دلش صد بیدل دیگر بسوخت
11. خواب چون آید شب هجران چنین کز چشم و دل
12. شد مرا بالین به خون آغشته و بستر بسوخت
13. جامی از درد جدایی حسب حالی می نوشت
14. از قلم آتش علم بیرون زد و دفتر بسوخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده