غزل شمارۀ 256
1. آن سفرکرده کش از ما دل گرفت
2. جان فدایش هر کجا منزل گرفت
3. جان که باقی بود یارب از چه رو
4. رفت و خوی عمر مستعجل گرفت
5. تن فتاد از پای چون محمل براند
6. جان برید از تن پی محمل گرفت
7. تا دلش ناید به درد از حال ما
8. خویش را از حال ما غافل گرفت
9. گِرد ما دریا شد از سیل سرشک
10. یار از آن دریا ره ساحل گرفت
11. من قتیل یارم ای خوش آن قتیل
12. کو تواند دامن قاتل گرفت
13. کی تواند جامی از پی رفتنش
14. چون ز گریه پای او در گِل گرفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده