جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 264

1. تُرک گلچهرۀ من خیمه به صحرا زده است

2. در دلِ لاله رُخش آتش سودا زده است

3. شد چنان پایۀ آه من از آن ماه بلند

4. که سراپرده برین طارم مینا زده است

5. بهر قتل که کمر بست ندانم که مرا

6. می کشد گوشۀ دامانش که بالا زده است

7. جانم آسود ز بوسیدن خاک قدمش

8. خرّم آنکس که گهی بوسه بر آن پا زده است

9. هر غمی کز صنمی خسته دلی خورده فرو

10. همه سر از دل و جان من شیدا زده است

11. می دهد خاک رهش خاصیت آب حیات

12. بس که هر نوش لبی بوسه بر آنجا زده است

13. جامی افتاد ز پا زیر لگدکوب جفا

14. تا به فتراک بتی دست تمنّا زده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
* بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
شعر کامل
حافظ
* تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا
* من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* تهیدستی سخن را رنگ دیگر می دهد صائب
* ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر باشد
شعر کامل
صائب تبریزی