غزل شمارۀ 289
1. لاله بین در بیستون چون غرق خون افتاده است
2. گویی از کان آتشین لعلی برون افتاده است
3. نی غلط کردم که از سوز درون کوه کن
4. شعله در دامان کوه بیستون افتاده است
5. چون رهم از زلف مشکینت که در هر حلقه اش
6. صد دل دانا به زنجير جنون افتاده است
7. روزم از بی مهریت شب گشت و آن شب را شفق
8. بر رخ زردم سرشک لاله گون افتاده است
9. بار هجران تو چون سنجم که این بار گران
10. از ترازوی قیاس من فزون افتاده است
11. دل که می تابد برو رویت ز راه دیده هست
12. خانه ای گر روزن آن مه درون افتاده است
13. طوق داران غمت گردنکشان عالمند
14. در میان آنهمه جامی زبون افتاده است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده