غزل شمارۀ 290
1. مشکین خطی که روز رخش را شب آمدست
2. جان منست خطش از آن بر لب آمدست
3. حرفی که کِلک حُسن به رویش نوشته بود
4. از مشک ناب و عنبر تر مُعرب آمدست
5. شاید که جان نهم لقب قالبش ز لطف
6. جانی ولی که جان منش قالب آمدست
7. یوسف چه خوانمش که به هرجا نموده روی
8. صدیوسفش اسیر چَه غبغب آمدست
9. در چشم پُر سرشک چو رویش فگنده عکس
10. خورشید را مقارنه با کوکب آمدست
11. طفلان سبق ز لوح جمالش گرفته اند
12. هرگه جبین گشاده سوی مکتب آمدست
13. چوگان به کف سواره به میدان چو کرده عزم
14. صد سر چو گوی زیر سُم مرکب آمدست
15. هرکه زباد برقع زلفش شود نگون
16. گوید فلک که منزل مَه، عقرب آمدست
17. جامی مدام مشربه ای از شراب پر
18. بر رغم مدّعی که تنک مشرب آمدست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده